محمحد پارچینیمحمحد پارچینی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

یکی یدونه اس محمد عزیز دردونه اس محمد

اولین لالایی که برای محمد خوندم

وقتی به دنیا اومدی و تو رو با خودم بردم خونه شب اول از ترس تا صبح نتونستم بخوابم با بهت و حیرت  نگات  میکردم هنوز باورت نکرده بودم باور نکرده بودم که تو متعلق به من هستی باور نکرده بودم که مادر شدم  ترس تمام وجودم رو گرفته بود میترسیدم بخوابم و تو گریه کنی و من متوجه نشم یا اینکه تو خواب برات یه اتفاق بیفته با همه اضطرابم آروم بغلت کردم و شروع کردم باهات صحبت کنم اون شب تا طلوع سپیده باهات صحبت کردم برات از دنیایی گفتم که تازه پا بهش گذاشته بودی برات از مردی ها و نامردی ها گفتم برات از فرشته و اهریمن گفتم بهت گفتم هواستو جمع کن تو آسمونی هستی بپا یه وقت زمینی ها زمین نکشنت نه مهرشونو باور کن نه بی مهریاشونو هواستو جمع هول...
25 آذر 1392

وقتی محمد عصبانی میشه

پسر گلم شما از کارتون فوتبالیست ها خیلی خوشت میاد چند روز پیش وقتی داشتی فوتبالیست هارو میدیدی من صدات کردم که بیا اتاقتو مرتب کن شما اومدی اتاق و گفتی دارم کارتون میبینم بعدا میام اتاقمو مرتب میکنم منم قبول کردم بعد چشمت افتاد به اسباب بازیات و شروع کردی باهاشون بازی کنی و کلا فوتبالیستا یادت رفت چند دقیقه که بازی کردی یهو یادت افتاد بدو بدو اومدی جلوی تلوزیون ولی تا اومدی فوتبالیستا تموم شد بعد با عصبانیت اومدی پیش من و گفتی راحت شدی حواس منو پرت کردی فوتبالیستا تموم شد بعد شروع کردی به گریه کردن و گفتی دیگه باهات قهرم هیچ وقتم آشتی نمیکنم من گفتم چرا بعدا با هام آشتی میکنی بعدش میگی گولت زدم تو با گریه گفتی قهر قهرم هیچ وقتم گولت نمیزنم ...
6 آذر 1392

بدون عنوان

نازنین زهرا مهتری دختر داییه محمد .نازنین زهرا از همه نظر خیلی شبیه محمد هست مخصوصا اخلاقاشون نازنین حدود 2 سال از محمد کوچکتره و من با دینش یاد بچگی های محمدم میفتم . ...
6 آذر 1392
1